۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

خطوط اشتیاق

پارسی لند حتی واسه خودمم خوندیه. گاهی خاطرات مثل بخار از روی شیشه شفاف ذهن بی ندا محو میشند. اما اشتیاق من به این خطوط مثل بازدم روی شیشه همه بازی هارو جونی تازه می بخشه. ها ا ا ا ا ه

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

از تو که حرف میزنم, به یاد تو هر چی میگم ترانه میشه

وای وای برگشتم!
دلم واسه حرف زدن تنگ شده. چقدر دنیا عوض شده! ببین قبلنا چه خبرا بوده! ببین چیا گفتم! یادم رفته بود چی بودمو چی شدم! هه هه! اما برگشتم.
هیچ وقت امروزو میدیم؟ اصلا فکر میکردم دست روزگار اینطور بچرخه؟ ادما مثل رهگذرای خیابونند! منو باش چی شدم؟

۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه

دندون درد

بشین و کاری نکن! شاید اینجوری بهتر باشه. می گن عشق چیه ؟ عشق که نشد نون و آب ؟ والله به خدا همش درد سر. دندونی که در میکنه رو می کنن میندازن دور! باید دلمو بکنم. 

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۷, جمعه

Sok Sok

اینقدر کشیک وایسادم تا بیای. به قول آدم آهنی که می گه به گام کسان می بردم گمان که تویی اما اضطراب همه جارو گرفته بود. دقیقه ها می گذشت و تو نمی اومدی. دلم حسابی تنگ شده بود. یواش یواش داشت چهرت تو ذهنم غبار آلود می شد ولی من نمی خواستم که تو هم بشی یه خاطره. اومدم. دیدمت. سک سک. ولی حال وای سادن ندارم. بدنم شل شده. آخ زانو هام!  تو که منو ندیدی. ولی اینقدر نگاهت کردم تا چشام واسه چند لحظه کوتاه سیراب بشن. امروز صبح اومدی به خوابم. چه شیرین بود. .... بود!!!

۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

Difference

کمتر احساس تنهایی می کنم. دوستام دورو برم هستند و دیگه حسابی خوشه. ولی اونها هم هر کدوم دغدغه ی خودشونو دارن. ولی دغدغه هایی متفاوت از من. اینقدر که شاید برای داشتن همچین دغدغه هایی گاهی حسرت می خورم. دغدغه های متفاوت. از یه جنس متفاوت!

۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

واسه تو نوشته بودم!

گرمه,هوا خیلی گرمه. تن گرم خورشید توجه منو بخودش جلب کرده. دیگه نای راه رفتن ندارم. لب هام خشکیدن و من فقط قطره ای آب میخواهم.
سرده, هوا خیلی سرده.کوران برف,شاخه های عریان درخت کنار حوضوسفید پوش کرده. پشت پنجره نشتم و با دستام بخار روی شیشه رو پاک می کنم و من فقط به یه چیکه آتش نیاز دارم .

هوا هم سرده و هم گرم . خورشید می تابه ولی دیگه توجهی به اون ندارم . شور و غریو باد و برف دست به دست هم دادن تا بدنمو کرخت و بی حال کنن. ولی من دستام گرمه و قلب من از همیشه محکم تر و قوی تر می تپه. این بار توجه من به تو جلب شده .و من رو به روی تو در حالی که دست هایت را محکم فشار می دم؛ بی حرکت ایستاده ام.
بدون اینکه به محیط اطرافم آگاه باشم فقط به ساحل چشمان تو نگاه میکنم و فقط می خوام بگم دوست دارم!!!

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

خیلی سخته!

خیلی سخته
***
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونه تو براش گذاشتی
***
خیلی سخته
***
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفها
می سزونه گاهی قلبو طعم تلخه بعضی حرفها
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
***
خیلی سخته اون کسی که گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
***
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونه تو براش گذاشتی
***
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری

۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

دلکوک

آتیش گرفتم. داغ داغم. کلم داره از گرمای زیاد میترکه. آب یخ بدین! سوختم. سرم آماس کرده. بیچاره دلم. نمی دونم چرا هر وقت اسم این دل رو میارم اشکام بیهوا جاری میشن. خوشم میاد. بزار همش اسم این دل بیارم. حالا دیگه من تنهام. دور جسمم شلوغه ولی روحم یه گوشه تنها نشسته. کسی به دادم نمی رسه؟ چرا این همه بیرحمی؟ فکر کنم دیگه اومدنت هم بی فایدس. انیشتین می گه اگه کسی رفت و برنگشت بدون از اول مال تو نبوده ولی دیگه نمی خوام بر گردی. این وسط من فهمیدم که چه بی خود دلکوک بودم. چه بیخود بیادت بودم...

دلم تنگه

اسم سیزده بدر بد در رفته! یازده هم میتونه بد باشه. حتی صبح دوازدهم. وقتی که بعد از 10 ماه و 13 روز آشنایی برای اولین بار کسی رو میبینی که خیلی دوسش داری. وقتی می بینش که داره میره آتیش رفتنش تنت می سوزونه!!! هرچقدر هم آروم باشی بازم اون میره. و بازم تنهایی میاد سراغت. اما سعی کردم زیبا ترین بوسه ها رو تجربه کنم. دستای مهربونشو, تو دستم بگیرم. ولی بازم رفت. هرچی سعی کردم جولوی چشمای دیگران آبرو داری کنم انگار نمی شد. دل بی حیای من می خواست ابرو ریزی کنه. هر چی سعی کردم موقع رفتن ناراحت نباشم نمی شد. اینقدر ناراحت بودم که تا صبح یازدهم مدام کابوس میومد سراغم. دلم براش تنگ شده. ولی این چه رسمیه که عاشق همیشه تنهاست. ای کاش می شد سنت شکنی کرد بیا پیشم. دلم تنگه

۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

آرزو


دیشب با آرمان صحبت می کردم. بیچاره سال جدید اومده ولی هنوز سردرگمه. نمی دونم تصمیم داره عوضش کنه یا نه. منم که با یه سری خیال واسه خودم حال می کنم. بعضی وقتا کنارم میشینه! یا اینکه میذاره من بهش تکیه بدم. اینقدر غرق افکار شدم که جدی جدی باورم شده که هست که می تونم لمسش کنم. حسرت داشتنش گاهی عذاب آوره.حتی وقتی میرقصی اونم هست. وقتی به موسیقی گوش میدی اون هست. خیلی وقته ندیدمش!!! ولی آدمیزاد با همین قسم افکار زندس. به فکر اینم که همه چیزو تغییر بدم. ولی خداییش همت می خواد.

تفاوت


بازم امسال داره تند تند روزا میگذره!!! امسالم مثل پارسال. ولی واقعا سعی دارم عوضش کنم. دوست دارم یه رنگ جدید بش بزنم. تازه از مسافرت برگشتم . امسال من برعکس هر سال دیگه ای پیش همه خانواده نیستم.منو بابا. رفیق هاو هم بیخیال شو . اونا سرگرمن. بابا تلوزیون میبینه. من واسش کتاب می خونم. اما باید بازم به زندگی تنوع داد. موسیقی فکر جالبی می تونه باشه. اما بازم تنوع می خوام. تلفن!!! چه فکر خوبی. ولی چرا گوشیت خاموشه! مگه قرار نبود بعد از مسافرت من بیشتر با هم آشنا شیم. ولش کن!
گشتن تو اینترنت و رفتن به صفحات مختلف و گاهی هم سر کشیدن به دنیای اخبار کار جالبیه. اما بازم تنوع می خوام. شاید نوشتن بتونه منو سرگرم کنه. به هر حال سعی می کنم امروز یخورده با دیدوز فرق کنه.

۱۳۸۷ فروردین ۳, شنبه

بهار اومده



یادم رفت سال نورو تبریک بگم ( شرمنده).
سال نوی همتون یجا مبارک. امیدوارم سال جدید سالی باشه پر از موفقیت. پر از شادی. پر از لبخند. پر از نور و پر از هر چی که می خواید!
سال نو بر شما مبارک.
هر روزتان نوروز, نوروزتان پیروز

سال نو وبلاگ نو!!!




همشو پاک کردم. می خوام از اول شروع کنم. آخه میگن سال نو اومده. منم می خوام همه چیزو نو کنم.