۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

Difference

کمتر احساس تنهایی می کنم. دوستام دورو برم هستند و دیگه حسابی خوشه. ولی اونها هم هر کدوم دغدغه ی خودشونو دارن. ولی دغدغه هایی متفاوت از من. اینقدر که شاید برای داشتن همچین دغدغه هایی گاهی حسرت می خورم. دغدغه های متفاوت. از یه جنس متفاوت!

۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

واسه تو نوشته بودم!

گرمه,هوا خیلی گرمه. تن گرم خورشید توجه منو بخودش جلب کرده. دیگه نای راه رفتن ندارم. لب هام خشکیدن و من فقط قطره ای آب میخواهم.
سرده, هوا خیلی سرده.کوران برف,شاخه های عریان درخت کنار حوضوسفید پوش کرده. پشت پنجره نشتم و با دستام بخار روی شیشه رو پاک می کنم و من فقط به یه چیکه آتش نیاز دارم .

هوا هم سرده و هم گرم . خورشید می تابه ولی دیگه توجهی به اون ندارم . شور و غریو باد و برف دست به دست هم دادن تا بدنمو کرخت و بی حال کنن. ولی من دستام گرمه و قلب من از همیشه محکم تر و قوی تر می تپه. این بار توجه من به تو جلب شده .و من رو به روی تو در حالی که دست هایت را محکم فشار می دم؛ بی حرکت ایستاده ام.
بدون اینکه به محیط اطرافم آگاه باشم فقط به ساحل چشمان تو نگاه میکنم و فقط می خوام بگم دوست دارم!!!

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

خیلی سخته!

خیلی سخته
***
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونه تو براش گذاشتی
***
خیلی سخته
***
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفها
می سزونه گاهی قلبو طعم تلخه بعضی حرفها
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
***
خیلی سخته اون کسی که گفت واسه چشات می میره
بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
***
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونه تو براش گذاشتی
***
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری

۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

دلکوک

آتیش گرفتم. داغ داغم. کلم داره از گرمای زیاد میترکه. آب یخ بدین! سوختم. سرم آماس کرده. بیچاره دلم. نمی دونم چرا هر وقت اسم این دل رو میارم اشکام بیهوا جاری میشن. خوشم میاد. بزار همش اسم این دل بیارم. حالا دیگه من تنهام. دور جسمم شلوغه ولی روحم یه گوشه تنها نشسته. کسی به دادم نمی رسه؟ چرا این همه بیرحمی؟ فکر کنم دیگه اومدنت هم بی فایدس. انیشتین می گه اگه کسی رفت و برنگشت بدون از اول مال تو نبوده ولی دیگه نمی خوام بر گردی. این وسط من فهمیدم که چه بی خود دلکوک بودم. چه بیخود بیادت بودم...

دلم تنگه

اسم سیزده بدر بد در رفته! یازده هم میتونه بد باشه. حتی صبح دوازدهم. وقتی که بعد از 10 ماه و 13 روز آشنایی برای اولین بار کسی رو میبینی که خیلی دوسش داری. وقتی می بینش که داره میره آتیش رفتنش تنت می سوزونه!!! هرچقدر هم آروم باشی بازم اون میره. و بازم تنهایی میاد سراغت. اما سعی کردم زیبا ترین بوسه ها رو تجربه کنم. دستای مهربونشو, تو دستم بگیرم. ولی بازم رفت. هرچی سعی کردم جولوی چشمای دیگران آبرو داری کنم انگار نمی شد. دل بی حیای من می خواست ابرو ریزی کنه. هر چی سعی کردم موقع رفتن ناراحت نباشم نمی شد. اینقدر ناراحت بودم که تا صبح یازدهم مدام کابوس میومد سراغم. دلم براش تنگ شده. ولی این چه رسمیه که عاشق همیشه تنهاست. ای کاش می شد سنت شکنی کرد بیا پیشم. دلم تنگه