۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

آرزو


دیشب با آرمان صحبت می کردم. بیچاره سال جدید اومده ولی هنوز سردرگمه. نمی دونم تصمیم داره عوضش کنه یا نه. منم که با یه سری خیال واسه خودم حال می کنم. بعضی وقتا کنارم میشینه! یا اینکه میذاره من بهش تکیه بدم. اینقدر غرق افکار شدم که جدی جدی باورم شده که هست که می تونم لمسش کنم. حسرت داشتنش گاهی عذاب آوره.حتی وقتی میرقصی اونم هست. وقتی به موسیقی گوش میدی اون هست. خیلی وقته ندیدمش!!! ولی آدمیزاد با همین قسم افکار زندس. به فکر اینم که همه چیزو تغییر بدم. ولی خداییش همت می خواد.

تفاوت


بازم امسال داره تند تند روزا میگذره!!! امسالم مثل پارسال. ولی واقعا سعی دارم عوضش کنم. دوست دارم یه رنگ جدید بش بزنم. تازه از مسافرت برگشتم . امسال من برعکس هر سال دیگه ای پیش همه خانواده نیستم.منو بابا. رفیق هاو هم بیخیال شو . اونا سرگرمن. بابا تلوزیون میبینه. من واسش کتاب می خونم. اما باید بازم به زندگی تنوع داد. موسیقی فکر جالبی می تونه باشه. اما بازم تنوع می خوام. تلفن!!! چه فکر خوبی. ولی چرا گوشیت خاموشه! مگه قرار نبود بعد از مسافرت من بیشتر با هم آشنا شیم. ولش کن!
گشتن تو اینترنت و رفتن به صفحات مختلف و گاهی هم سر کشیدن به دنیای اخبار کار جالبیه. اما بازم تنوع می خوام. شاید نوشتن بتونه منو سرگرم کنه. به هر حال سعی می کنم امروز یخورده با دیدوز فرق کنه.

۱۳۸۷ فروردین ۳, شنبه

بهار اومده



یادم رفت سال نورو تبریک بگم ( شرمنده).
سال نوی همتون یجا مبارک. امیدوارم سال جدید سالی باشه پر از موفقیت. پر از شادی. پر از لبخند. پر از نور و پر از هر چی که می خواید!
سال نو بر شما مبارک.
هر روزتان نوروز, نوروزتان پیروز

سال نو وبلاگ نو!!!




همشو پاک کردم. می خوام از اول شروع کنم. آخه میگن سال نو اومده. منم می خوام همه چیزو نو کنم.